درباره زندگـــی چه فهمـــيده ای درباره زندگـــی چه فهمـــيده ای فهمــيده ام که باز کردن پاکت شير

درباره زندگـــی چه فهمـــيده ای

درباره زندگـــی چه فهمـــيده ای فهمــيده ام که باز کردن پاکت شير از طرفـــی که نوشته از اين قسمت باز کنيـــد سخت تر از طـــرف ديگر است فهمــيده ام که هيـــچ وقت نبايد وقتـــی دستت تو جـــيبته روی يخ راه بری  فهمــيده ام که نبايد بگذاری حتـــی يک روز هـــم بگذرد بدون آنکه به هـــمسرت بگويــی دوستـــت دارم  یا کـــسی که دوسش داری فهمــيده ام که وقتـــی گرسنه ام نبايد به ســـوپر مارکت بروم فهمــيده ام که مـــی شود دو نفر دقيقا به يک چـــيز نگاه کنند ولـــی دو چـــيز کاملا مـــتفاوت ببينند فهمــيده ام که مـــن نمـــی تونم سراغ گردگـــيری ميزی که آلبوم عکـــس ها روی آن است بروم و مـــشغول تماشای عکـــس ها نشـــوم فهمــيده ام که بيش تر چـــيزهای که باعث نگرانـــی مـــن مـــی شوند هـــرگز اتفاق نمـــی افتند فهمــيده ام که وقتـــی مامان و بابا سر هـــم ديگه داد مـــی زنند مـــن مـــی ترســـم فهمــيده ام که اغـــلب مـــردم با چنان عجله و شتابـــی به سوی داشتن يک زندگـــی خـــوب حرکت مـــی کنند که از کنار آن رد مـــی شوند فهمــيده ام که وقتـــی من خيلـــی عجله داشته باشم ، نفر جـــلوی من اصلا عـــجله ندارد فهمــيده ام که اگر عاشـــق انجام کاری باشـــم،آن را به نحـــو احـــسن انجام مـــی دهم فهمــيده ام که بيش ترين زمانـــی که به مرخصـــی احـــتياج دارم زمانـــی است که از تعطيلات برگشته ام فهمــيده ام که مـــديريت يعنـــی ايجاد يک مـــشکل رفع هـــمان مـــشکل و اعلام رفـــع مشکل به هـــمه فهمــيده ام که اگر دنبال چـــيزی بروی بدست نمـــی آوری بايد آزادش بگـــذاری تا به سراغـــت بيايد فهمــيده ام که در زندگـــی بايد برای رسيدن به اهدافـــم تلاش کنـــم ولـــی نتيـــجه را به خواست خـــدا بسپارم و شـــکايت نکنـــم فهمــيده ام که عاشـــق نبودن گناه است فهمــيده ام هر چـــيز خوب در زندگـــی يا غـــير قانونـــی است و يا غيـــر اخلاقـــی و يا چاق کننـــده فهمــيده ام هر کـــسی مـــسئول خـــودش هست، هرکـــسى تو قبر خـــودش ميـــخوابد، مـــن بايد آدم درستـــى باشـــم فهمــيده ام مـــبارزه در زندگـــی برای خـــواسته هايت زيباست اما تنها در کنار کـــسانـــی که دوستـــشان داری و دوستـــت دارند فهمــيده ام که وقتـــی طـــرف مـــقابل داد ميزند صـــدايش به گوشـــم نمـــيرسد بلکه از ان رد مـــی شود فهمــيده ام هرکـــس فقط و فقط به فکر خـــودشه، انسان واقعـــی اونه که هـــميشه و در هـــمه حال به انسانهای دیگه"نیازمندان"هم فکر کنه بـــی منت فهمــيده ام که به این دنیا امــده ام که ان دنیایــم را زیبا کنــم نه این دنیایــم را فهمــيده ام برای بدست آوردن چـــيزی که تا بحال نداشتـــی بايد بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامـــش نداده بودی فهمــيده ام یعنــی اینــو دیگه واقعا فهمــیده ام که باید با عــقلت"مــغزت"عاشــق بشــوی نه با دلت مـــن هنـــوز چيزی نفهميـــدم  فعلا قضيـــه خيلـــــــــی مـــبـــهـــمـــه حالا خواهــــشا اگه "مایل بودین" شــــما هــــم چــــیزی در زندگــــیتون فهمــــیدین مــــثل مــــن در یه ســــطر بنویــــسید باز فهــــمیدن بهتر از نفهــــمیدن است  پس بیاییــــد همــــدیگر را بفــــهــــمــــیــــم

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[+] نوشته شده توسط marjan shayeste در | |